برباد رفته، از یاد رفته

ساخت وبلاگ

هیچ وقت تو زندگیم اینجور پشتم خالی نبود. برباد رفته، از یاد رفته...
ما را در سایت برباد رفته، از یاد رفته دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jaryan70 بازدید : 52 تاريخ : شنبه 29 بهمن 1401 ساعت: 17:25

حقیقتش نون آدم نچسبیه.من نمی تونم باش ارتباط برقرار کنم.نمی تونم باش هم حرف و هم چایی و هم غذا بشم.حتی تن صداش رو دوست ندارم.همه ی اینا با وجود حضور بخش بی آزار نون هست. بخش آزار دارش که هیچی.غر زدن سر اینکه چرا کلمت رو تو نایلون نذاشتی، در ربت بازه.چراغ رو اول صبح روشن کن.پاتو بزار اون ور.چرا سینک برق نمی زنه.چرا از تو هندزفری صدا اهنگ میاد.و هزار جور غر دیگه.از شانس من، شغل خاصی هم نداره و از صبح نشسته تو اتاق.من خودم اینا رو میارم اتاق سرپرستی.یعنی مرده شور انتخابامو ببرن.فاطمه ادم نچسب و بچسب رو تشخیص بده.من که فعلا کارم اینه واقعا نیاز به ارامش دارم و این دو تا دوست عزیز آرامش منو از بین بردن و کم کم دارن رو سرم سوار هم می شن.نمی دونم چه فنی بزنم اینا برن.قشنگ مثل اون پیرمرده تو سندباد چسبیدن به من و باید تحملشون کنم.پ.ن:یه چیزی می خوام بگم.خدایی بچسب باشین.کول باشین.یه جوری باشین ادم دوست داشته باشه باهاتون هم حرف بشه.لذت ببره.مطالعه کنین.اطلاعات عمومی تون رو ببرین بالا.با سواد باشین.سرتون تو حساب باشه.مثل ادمای چیز حرف نزنین.من حساسم.یه ذره حس کنم طرف ادم حرف زدن درست و درمون نیست دیگه دوست ندارم باش حرف بزنم.به خدا دست خودم نیست. برباد رفته، از یاد رفته...
ما را در سایت برباد رفته، از یاد رفته دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jaryan70 بازدید : 64 تاريخ : شنبه 8 بهمن 1401 ساعت: 14:39

نون عادت کرده به اینکه مرتب بگه ااا اینم فهمیدی؟اون حرفامم فهمیدی؟لکی هم می فهمی؟خب الان چی گفتم؟افرین اااا فهمیدی.منم هر بار باید بش بگم دو سال با لرا زندگی کردمو معلومه که می فهمم و ....چند بار هم پشت سرم تلفنی حرف زده و تصور کرده نمی فهمم.و بعد که بش گفتم باز به پشت تلفنیه گفته چرا هر چی غلیظ حرف می زنم باز این می فهمه.لعنتی چی می خوای پشت سر من بگی که اینقدر حساسی من نفهمم.پ،ن:کلا نون دختر خوبیه.با هم زیاد هم هم حرفیم اما خب این کارشو درک نمی کنم برباد رفته، از یاد رفته...
ما را در سایت برباد رفته، از یاد رفته دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jaryan70 بازدید : 67 تاريخ : شنبه 8 بهمن 1401 ساعت: 14:39

امشب دراز کشیده بودم رو تخت و با صدای بلند هم گریه می کردم هم حرف می زدم.نون و ار هم پایین تخت روبه روم نشسته بودن و دلداری می دادن. یه صحنه ی غم گین خنده داری بود.تازه فهمیدم که اقای کارفرما حقوق بده نیست و حقوق بقیه رو چند ماهه نداده و پیام داده این تازه اومده و حقوق هم می خواد؟این اقا چند تا شغل داره و از اون مولتی میلیاردرا هست اما پول بده نیست.دارم باز دنبال کار می گردم که از اینجا برم.دلم می خواد از همه جا برم.هر جایی که آدمیزاد هست یه آزاری هم هست.وقتی ادم به سنی برسه و یه نگاه بندازه ببینه نه پول داره و نه کسی که دوستش داشته باشه من بهش می گم باخت.و حتی دوستی که بتونه بهش زنگ بزنه و باهاش یه قرار بیرون رفتن بزاره. برباد رفته، از یاد رفته...
ما را در سایت برباد رفته، از یاد رفته دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jaryan70 بازدید : 52 تاريخ : شنبه 8 بهمن 1401 ساعت: 14:39